قرآن، نماد حیات معقول - صفحه 35 الی 37
کسى که خداوند بهوسیله آزمایش و تجارب، نفعى به او نرسانَد، از هیچ اندرزى سودى نمیبرد و نتیجه تقصیر او، از پیش رویش برآید تا ناشناخته را شناخته انگارد و شناخته را ناشناخته داند.
وقتى این وضع براى کسى پیش میآید، حاکى از آن است که شخصیت «من» آدمى مختل و عناصر اساسىِ آن متلاشى شده و بهاصطلاح قرآن مجید، در سیهچال بدفهمى افتاده است:
«خداوند به دلهای آنان مُهر زده و بر گوشها و چشمان آنان پردهای است و براى آنان عذابى است دردناک»
براى بروز چنین حالتى، عللى را میتوان در نظر گرفت، از آن جمله:
1- خنثى شدن و از کار افتادن عوامل حرکت در مسیر حیات معقول، مانند درک، هوش، فهم، اندیشه و تعقّل، احساسات پاک درونى، وابستگى به پدیدههای حیوانى و اسقاط وجدان از فعالیّت و انواعى از اختلالات در شخصیت و غیرذلک.
2- لجاجت و تعصب براى نگه داشتن آنچهکه سالیانى از عمر خود را در آن وضع روانىِ قبلى سپرى کرده است. اکنون میبیند که چهل یا پنجاه سالِ گذشته را بر آن وضع روانى زندگى کرده است و نمیتواند بپذیرد که ممکن است در همه آن سالیان طولانى، به خطا رفته باشد.
3- چگونه میتوان آنهمه سال عمر را براى خویشتن و براى مردم توجیه کرد که من در این مدت طولانى، به خطا رفتهام؟! اگر اینان متوجه شوند که خداوند نیرویى براى بازسازى و جبران گذشته بهوسیله توبه و پشیمانى از خطاها عطا فرموده است که انسان را مانند یک متولّد جدید در صحنه زندگى میآورد، درصدد بازسازىِ خویشتن برمیآیند و حیات خود را تجدید میکنند.
4- بیمارى تکبّر و خودخواهى که مانع از هر خیر و صلاح انسانى است. «خودِ طبیعى حیوانى» همواره به صاحب خود تلقین میکند که راه همین است که تو میروی و هدف همین است که تو انتخاب میکنی!! بههمینجهت، ندامت و تأسف هرگز سراغ مردم مبتلا به بیمارىِ خودخواهى را نمیگیرد.
بدعتگزاران که برمبناى هواوهوس خود، دین را منحرف میکنند، نه بر یک برهان ثابت از خدا تکیه دارند و نه بر روشنایىِ یک حجت. غوطه خوردن در تخیّلات و خودفریبى با مغالطهها و سفسطهها و گندمنمایی و جوفروشى براى دیگران، کار آنهاست. خدا جان آنان را در تاریکیها و اضطرابات، گمراه فرموده است.
خداوند سبحان هیچکس را به چیزى مانند قرآن اندرز نداده است، زیرا قرآن طناب(وسیله) محکم خداوندى براى چنگ زدن و صعود به درجات عالىِ کمالات است.
صفحه 35 الی 37
- ۹۷/۰۵/۲۱