برگزیده‌ای از مطالب استاد علامه محمدتقی جعفری

۲۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

هیچ کتاب و اثرى از مغز بشرى درباره تفسیر و بایستگی‌های انسان و حقیقت جهان تراوش نکرده است، مگر اینکه انواعى از محدودیت‌ها در محتویات آن کتاب و اثر وجود دارد.

کجاست آن کتابى که از عهده توضیح نهایىِ حقیقتِ انسان و شئون و بایستگی‌ها و شایستگی‌های او برآید و هیچ افراط و تفریط و نسبیتى در آن وجود نداشته باشد؟

کجاست آن کتابى که آورنده‌اش نیز جزئى از مخاطب‌های او قرار بگیرد؟ آیا تاکنون کتابى را سراغ گرفته‌اید که پیچیده‌ترین مسائل جهان هستى و انسان را مطرح نموده و بدون اندک اختلاف و تناقضى، آنها را حل و فصل کند؟

صفحه 45


  • محمدتقی جعفری

اقسام دیگر در محتویّات قرآن‏

1-‌ بعضى از حقایق قرآنى باید مورد علم و اعتقاد انسان قرار بگیرد، زیرا خداوند به‌وسیله فطرت‌ها و عقول آدمیان براى فراگرفتن و پذیرش آنها پیمانى گرفته است، مانند توحید خداوند یگانه و علم و اعتقاد به نظارت و علم خداوندى بر جهان هستى و همه شئون انسان‌ها. حقایقى دیگر وجود دارد که خداوند انسان را مجبور به شناخت آنها نفرموده است، مانند حقیقت روح، ابدیّت، خصوصیات روز قیامت، حقیقت فرشتگان و غیرِذلک.

2-‌ احکامى که لزوم آنها در قرآن ثابت، ولى با سنّت نسخ شده است، مانند آیه مربوط به زنا که درباره ناسخ و منسوخ مطرح کردیم. حکم آیه مزبور، با کیفر سنگسار براى زناى زن شوهردار و شوهر زن‌دار، به‌وسیله سنّت و تازیانه براى بی‌همسر، به‌وسیله آیه نسخ شده است.

3-‌ احکامى که در قرآن جایز و در سنّت واجب است، مانند جایز بودن شکستن نمازهاى چهار رکعتى در مسافرت. آیه قرآنى چنین است:

نساء 101؛ «براى شما باکى نیست که (در سفر) نماز را کوتاه کنید»

این حکم در سنّت، الزامى است.

4-‌ واجبات موقت و دائم، مانند حج خانه خدا که زمانى معیّن دارد و با یک‌بار انجام دادن مرتفع می‌شود. همچنین، نماز که در طول عمر مکلّف باید انجام بگیرد.

5-‌ انواعى از محرّمات(کبیره و صغیره). قرآن براى محرمات(گناهان کبیره) آتش معیّن نموده و بخشایش خود را براى گناهان صغیره وعده داده است. بجا آوردن آن احکام و وظایفى که گفته شد، به مقدار توانایىِ لازم و درصورت فوق توانایى، اجبارى براى انجام آنها وجود ندارد.

صفحه 44


  • محمدتقی جعفری

بحثى در محتویّات قرآن

7-‌ مرسل و محدود

مرسل عبارت است از قضایایى که موضوع آنها مقیّد به هیچ قیدى نیست و به‌اصطلاح فنى، عبارت است از ماهیّت محض، مانند:

عصر 2؛ «البته انسان(طبیعتاً) در خسارت است»

محدود، قضایایى را می‌گویند که موضوع آنها از نظر کمّیت یا کیفیّت محدود باشد، مانند: قضایاى شخصى که اشخاص معیّنى محکوم به آنها هستند.

8-‌ محکم و متشابه

محکم، آیاتى است که دلالت آنها بر معانىِ خود، روشن است، مانند:

فاتحه 1؛ «ستایش مر خدا را که پرورنده عالمیان است»

متشابه، آیاتى است که معانى آنها با روشنایىِ کامل از الفاظِ به‌کار برده‌شده، استفاده نشود، مانند:

فجر 22؛ «و (در آن روز قیامت‏) پروردگار تو با فرشتگان صف صف بیایند»

مسلّماً اسناد آمدن به خدا، مانند انتقال جسم از مکانى به مکان دیگر، امکان‌پذیر نیست. لذا، این آیه را متشابه می‌نامند، زیرا معناى آن براى اذهان معمولى اشتباه‌انگیز است. اگر هم قرآن داراى آیات مجمل و متشابه است، این مجملات و متشابهات، با آیات دیگر و یا با توضیحاتى از خود پیامبر اکرم و تفسیرى از ائمه معصومین(ع) که راسخ در علم هستند، بیان شده و یا به‌وسیله فهم و عقل سلیم پیروانِ راستینِ آن پیشوایان، توضیح داده شده است.

صفحه 43


  • محمدتقی جعفری

بحثى در محتویّات قرآن‏

4-‌ رخصت‌ها و واجبات اصلى

رخصت‌ها عبارت است از احکام اضطرارى که براى موارد اضطرار وضع شده است، مانند:

بقره 173؛ «کسى که به خوردن میته و سایر امور ممنوعه اضطرار پیدا کند، بدون اینکه ظالم شود یا از حدّ الهى تجاوز کند، گناهى براى او نیست»

واجبات اصلى شامل عقاید اصلى و احکامى می‌شود که قابل دگرگونى نیست، مانند اعتقاد به وحدانیّت خداوند و نماز و حفظ نفس از تلف شدن.

5-‌ خاص و عام

عام عبارت است از حکمى که شامل همه افراد و اصناف موضوع خویش می‌باشد، مانند حلال بودن خرید و فروش که شامل همه انواع آنهاست، مگر اینکه تخصیصى وارد شود. خاص عبارت است از حکم به بعضى از افراد یک موضوع، مانند:

نساء 92؛ «و کسى که یک فرد باایمان را به‌طور خطایى(غیرِعمد) بکشد، باید یک برده مؤمن را آزاد کند»

در این آیه، براى کفاره قتل خطایى(غیرِعمد)، آزاد کردن برده خاص(مؤمن) منظور شده است.

6-‌ مطالب عبرت‌انگیز و مثَل‌ها

مطالب عبرت‌انگیز، مانند داستان‌های اقوام و ملل گذشته که خداوند متعال براى افزایش معلومات مفید انسان‌ها براى زندگى صحیح آورده است. مثل داستان فرعون و عاد، و در مقابل آنان، داستان پیامبران و سایر رشدیافتگان.

مثَل عبارت است از مثال زدن براى توضیح یک مطلب، مانند بارقه‌های زودگذر براى روشن ساختن آتش که پیرامون آدمى را روشن می‌کند و به‌سرعت خاموش می‌شود.

بقره 17؛ مانند مَثَل کسى است که آتشى را روشن کند .

صفحه 41 و 42


  • محمدتقی جعفری

ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر لازم بوده که منسوخ با آمدن ناسخ از بین برود، چه فایده‌ای براى آمدن منسوخ وجود داشته است؟ پاسخ این سؤال چنین است که ما دو نوع نسخ داریم:

نوع یکم_نسخ بعضى از احکام دین گذشته با احکام دین فعلى. اگرچه متن اصلى و عناصر اساسىِ همه ادیان الهى یکى است، ولى اختلاف شرایط و محیط‌ها در جوامع، ایجاب می‌کرده است که بعضى از احکام خاص براى آن جوامع به‌وسیله پیامبران آورده شود و در موقع ظهور پیامبر جدید که آن شرایط اختصاصى از بین می‌رفت، احکام تازه‌ای جانشین آن احکامِ منسوخ می‌شد.

چنان‌که مسلّم است، احکامى که در مجراى نسخ قرار می‌گرفت، به‌هیچ‌وجه مربوط به متن و عناصر اصلىِ ادیان نبوده است تا اعتراضى که «دنى دیدرو» بر ادیان وارد می‌کند، منطقى بوده باشد، زیرا هیچ دین الهى منسوخ نمی‌شود. علاوه بر آن، «دیدرو» خیال کرده است که خداوند مانند قانون‌گذاران بشرى، از قانونى که وضع می‌کند و سپس ناشایست بودن آن آشکار می‌گردد، پشیمان می‌شود و آن قانونِ ناشایست را با قانون صحیحى که بعداً به نظرش می‌رسد، نسخ می‌کند!! می‌توان گفت: «دیدرو» اطلاعى از معناى نسخ ندارد و نسخ به‌معناى آن نیست که وى گمان کرده است. نسخ عبارت است از: ابراز سپرى شدن مدت حکم مقرّر به‌جهت مرتفع شدن علت واقعىِ آن حکم؛ نه‌اینکه علت حکم استمرار داشته باشد و با این حال، خداوند بی‌جهت یا به‌جهت پشیمانى، آن حکم را منسوخ کند.

نوع دوم_عبارت است از نسخ یک حکم از احکام دین موجود، مانند:

نساء 16-15؛ «کسانى که از زن‌های شما مرتکب فحشا می‌شوند، از چهار نفر از خودتان استشهاد کنید. اگر شهادت دادند، آنها را در خانه‌ها نگه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا خداوند راه دیگرى براى آنان قرار بدهد. و مرد و زنى از شما که مرتکب فحشا می‌شوند، آن دو را اذیت کنید. اگر توبه کردند و اصلاح شدند، دست از آنان بردارید. محققاً خداوند پذیرنده توبه و مهربان است»

این آیه داراى حکمى است که پیش از اسلام در میان عرب رایج بوده است.

خداوند متعال همان‌گونه که بعضى از رسوم و آداب پیش از اسلام را تدریجاً مرتفع کرد، حکم مزبور را هم پس از شیوع و استقرار اسلام در جامعه، با آیه زیر نسخ فرمود:

نور 2؛ هریک از زن و مردِ زناکننده را صد تازیانه بزنید.

صفحه 40 و 41


  • محمدتقی جعفری

بحثى در محتویّات قرآن‏

1-‌ حلال و حرام

حلال عبارت است از آزادىِ قانونىِ مکلّف در عمل درباره موضوع و یا کار، مانند آزادى انسان درباره ازدواج و خوردنی‌ها و پوشیدنی‌هایی که از طرف قانون‌گذار ممنوع نیست.

حرام(خلاف حلال)، عبارت است از ممنوعیتِ قانونىِ مکلّف در عمل درباره موضوع و یا کارى، مانند ساختن مواد مضرّ و ربا.

2-‌ فرایض و فضایل

فرایض آن اعمال واجب است که مکلّف باید آنها را بجاى بیاورد و در صورت تخلّف، با وجود شرایط، مقصّر شمرده می‌شود. مثل نماز، روزه، حج، دفاع از حیات و ...

فضایل عبارت است از کارهاى نیکو که الزام آنها به حدّ وجوب نمی‌رسد، مانند داشتن نیّت پاک در همه کارها و عمل به مسائل اخلاقى و بجا آوردن نمازهاى مستحبّى و ...

3-‌ ناسخ و منسوخ

درباره تعریف ناسخ و منسوخ، مطالب فراوانى در کتب تفسیر و مقدمات آنها نوشته شده است، و بنا به نقل اهل تتبّع، در این مسئله، رساله‌های مستقلى هم تألیف شده است.

آنچه‌که در تعریف نسخ مورد اتفاقِ‌نظر است، این است که حکم وارد در آیه‌ای مرتفع شود و خود آیه به‌عنوان جزئى از آیات قرآنى که به پیامبر اکرم(ص) وحى شده است، ثابت بماند. بعضى از علما، وقوع نسخ را در قرآن منکر شده و مواردى را که مفسّران و فقها، ناسخ و منسوخ دانسته‌اند، تأویل نموده‌اند. براى امکان نسخ و یا وقوع آن در قرآن، به چهار آیه استناد شده است:

بقره 106؛ ما اگر آیه‌ای را نسخ کنیم، یا آن را به فراموشى مردم بیاندازیم، بهتر از آن یا مثل آن را می‌آوریم.

نحل 101؛ و موقعى که آیه‌ای را به آیه دیگر تبدیل کردیم، و خداوند به آنچه‌که می‌فرستد، داناتر است.

رعد 39؛ خدا آنچه را که بخواهد، محو می‌کند و آنچه را که بخواهد، اثبات می‌نماید، و اصل کتاب نزد اوست.

نساء 160؛ و به‌جهت ستمى که یهودیان مرتکب شدند، مقدارى از پاکیزه‌ها را که براى آنان حلال بود، تحریم کردیم.

با نظر به چهار آیه مذکور(آیات چهارگانه)، موضوع نسخ در آیات قرآنى امکان‌پذیر است؛ به‌اضافه روایاتى که از هر دو گروه شیعه و سنى به‌طور فراوان در وقوع نسخ وارد شده است.

صفحه 38 الی 40


  • محمدتقی جعفری

شاید شما قرآن را مکرّر خوانده باشید، ولى یک‌بار هم با دقت همه‌جانبه در فرهنگ آن سرزمین که پیامبر در آن مبعوث شده و در آن دوران که آن بزرگوار رسالت خود را ابلاغ فرموده است، فقط به‌عنوان نمونه‌ای بسیار کوچک، در این سوره کوتاه بیندیشید:

فیل؛ «آیا نمی‌بینی پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد؟ آیا حیله‌پردازی، آنان را در گمراهى قرار نداد؟ پروردگار تو، پرنده ابابیل را بر آنان فرستاد و سنگ‌هایی از سجّیل را بر آنان فروریختند(باریدند). پس آنان را مانند برگ خُردشده(جویده‌شده) محو کرد»

آیا بی‌نظیر بودن و اعجاز این جملاتِ باعظمت، با کمترین آگاهى به لغت عربى و عظمت محتواى هر جمله به‌طور مستقل و عظمت مجموع جملات، قابل مقایسه با جملاتى که گفته‌اند: «الفیل مَا الفیل و ما ادریک ما الفیل له خرطومٌ طویل»، از حیث لفظ و معنى، اثبات نمی‌شود؟! آیا این جملات، با جملاتى که گوینده براى خنداندن مردمِ مغموم و مهموم بیان کرده است، قابل مقایسه می‌باشد؟!

صفحه 38


  • محمدتقی جعفری

بیان دستورات حیات‌بخش زندگى و عوامل بازدارنده حیات معقول، در قرآن مجید است.

آفریننده داناى حیات با این عظمت ابعاد و حقایق، بدون نیاز به آن و بدون کمترین انتظار سود از آن همه دستورات مربوط به تکامل و به ثمر رسانیدن شخصیت آدمى در این حیات، آنها را نیز براى بندگانش عنایت فرموده است.

این سخن جاى تردید نیست، ولى آنچه‌که باید مورد دقت قرار بگیرد، این است که باید بفهمیم راه شناخت این دستوراتِ منتهى به رشد نهایى و بازدارنده از آلودگى چیست؟ این راه در آغاز سوره مبارکه بقره، چنین بیان شده است: «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» یعنى این کتاب الهى، هدایت‌کننده و به ثمر رساننده شخصیت انسانى است که شخصیت خود را یافته و رساندن آن را به ثمر حقیقىِ خویش در گذرگاه ابدیت درک کرده و لزوم نگهدارى و صیانت آن را از آلودگی‌ها به‌طور جدّى دریافته باشد. معناى این اصل چنین است که اگر براى کسى هویّت شخصیت مطرح نباشد، تقوا براى او مفهوم نیست و براى چنین شخصى، نه حجت‌های درونى مانند عقل و قلب به درد می‌خورد و نه حجت‌های برونى مانند پیامبران و کتب الهى که براى آنان نازل شده است.

صفحه 37


  • محمدتقی جعفری

کسى که خداوند به‌وسیله آزمایش و تجارب، نفعى به او نرسانَد، از هیچ اندرزى‏ سودى نمی‌برد و نتیجه تقصیر او، از پیش رویش برآید تا ناشناخته را شناخته انگارد و شناخته را ناشناخته داند.

وقتى این وضع براى کسى پیش می‌آید، حاکى از آن است که شخصیت «من» آدمى مختل و عناصر اساسىِ آن متلاشى شده و به‌اصطلاح قرآن مجید، در سیه‌چال بدفهمى افتاده است:

«خداوند به دل‌های آنان مُهر زده و بر گوش‌ها و چشمان آنان پرده‌ای است و براى آنان عذابى است دردناک»

براى بروز چنین حالتى، عللى را می‌توان در نظر گرفت، از آن جمله:

1- خنثى شدن و از کار افتادن عوامل حرکت در مسیر حیات معقول، مانند درک، هوش، فهم، اندیشه و تعقّل، احساسات پاک درونى، وابستگى به پدیده‌های حیوانى و اسقاط وجدان از فعالیّت و انواعى از اختلالات در شخصیت و غیرذلک.

2- لجاجت و تعصب براى نگه داشتن آنچه‌که سالیانى از عمر خود را در آن وضع روانىِ قبلى سپرى کرده است. اکنون می‌بیند که چهل یا پنجاه سالِ گذشته را بر آن وضع روانى زندگى کرده است و نمی‌تواند بپذیرد که ممکن است در همه آن سالیان طولانى، به خطا رفته باشد.

3- چگونه می‌توان آن‌همه سال عمر را براى خویشتن و براى مردم توجیه کرد که من در این مدت طولانى، به خطا رفته‌ام؟! اگر اینان متوجه شوند که خداوند نیرویى براى بازسازى و جبران گذشته به‌وسیله توبه و پشیمانى از خطاها عطا فرموده است که انسان را مانند یک متولّد جدید در صحنه زندگى می‌آورد، درصدد بازسازىِ خویشتن برمی‌آیند و حیات خود را تجدید می‌کنند.

4- بیمارى تکبّر و خودخواهى که مانع از هر خیر و صلاح انسانى است. «خودِ طبیعى حیوانى» همواره به صاحب خود تلقین می‌کند که راه همین است که تو می‌روی و هدف همین است که تو انتخاب می‌کنی!! به‌همین‌جهت، ندامت و تأسف هرگز سراغ مردم مبتلا به بیمارىِ خودخواهى را نمی‌گیرد.

بدعت‌گزاران که برمبناى هواوهوس خود، دین را منحرف می‌کنند، نه بر یک برهان ثابت از خدا تکیه دارند و نه بر روشنایىِ یک حجت. غوطه خوردن در تخیّلات و خودفریبى با مغالطه‌ها و سفسطه‌ها و گندم‌نمایی و جوفروشى براى دیگران، کار آنهاست. خدا جان آنان را در تاریکی‌ها و اضطرابات، گمراه فرموده است.

خداوند سبحان هیچ‌کس را به چیزى مانند قرآن اندرز نداده است، زیرا قرآن طناب(وسیله) محکم خداوندى براى چنگ زدن و صعود به درجات عالىِ کمالات است.

صفحه 35 الی 37


  • محمدتقی جعفری

بدان‌جهت که حقایق قرآنى، فوق مسائل زودگذرِ علمى است، لذا بیانى فوق علمِ رسمى در قرآن حکم‌فرماست.

این که در قرآن، حقایق مربوط به ارتباطات چهارگانه(ارتباط انسان با خویشتن، با خدا، با جهان هستى و با همنوع خود) مطابق نظم و ترتیب علمىِ مقدمات و نتیجه‌گیری‌ها مطرح نشده، مستند به علل مهمى است که ما بعضى از آنها را در اینجا مطرح می‌کنیم:

1-‌ ضرورى است که همگان بایستى از قرآن استفاده کنند، جز در موارد متشابه که بیش از چند مورد معدود در قرآن نیست که آنها هم با توضیح و تفسیرِ پیشوایان شایسته دین(راسخون فى‌العلم) که حجیّت قول آنان مستند به پیامبر اکرم(ص) است، قابل درک می‌باشند، و بدیهى است که بیان علمىِ حقایق با آن شرایط مقرّر، مانع از بهره‌برداری عمومِ مردم از قرآن است.

2-‌ مسائل و قواعد علمى در گذرگاه تاریخ، در تحول و دگرگونىِ مستمر می‌باشد.

آنچه‌که دیروز به‌عنوان یک قاعده یا اصل و یا مسأله علمى وارد میدان علوم شده بود، امروز به‌جهت گسترش اکتشافات، از میدان خارج می‌شود. به‌عنوانِ‌نمونه، به عبارات زیر از فهرست تاریخ علوم تألیف پی‌یر روسو دقت فرمایید:

علوم، مُد می‌شوند.

علم در به کار بردن روش دکارت افراط می‌کند.

پیروان نیوتن بر علیه هواخواهان دکارت.

روسو و کانت برخلاف جریان می‌رانند.

یک ضربه شلاق بر آنالیز.

اوگوست‏کُنت، فلسفه تحقّقى را به‌وجود آورد، ولى بعدها نارسایى این نظریه آشکار شد.

اساس علمِ حساب را از بُن برمی‌اندازد.

تخت سلطنت آنالیز به لرزه درآمد.

ورشکستگى علم اعلام شد.

مکتب تکامل در مواجهه با مشکلات.

امروزه تمام فتوحات(علمى‏) دوباره مورد بحث قرار می‌گیرد.

اگر بخواهیم تحولات دانش‌ها را در عرصه معرفت جزئى و کلى، بر جزء و کل و ابعاد مختلف آنها به حساب بیاوریم، قطعاً به تألیف چند مجلّد کتاب نیازمند خواهیم بود؛ درصورتی‌که اصول حقایقِ ثابت و فناناپذیر درباره ارتباطات چهارگانه مذکور در قرآن، بدون کمترین تضادّ و تناقض و تحول جزئى یا کلى-غیر از مصادیق-بدون مراعات شرایط نظم علمىِ متداول، بیان شده است.

با اینکه آیات قرانى مطابق دو دلیل مذکور بر سبک علمى و فلسفىِ معمولى نیست، بااین‌حال، در هر دوره و عصرى، دانشمندان بزرگ و حکماى راستین به آنها استدلال می‌کنند. نهج‌البلاغه که سخنان امیرالمؤمنین(ع) را بازگو می‌کند، زاییده قرآن مجید است. مثنوى مولوى که به‌قول بعضى از فلاسفه، اگر پنج کتاب براى معارف‏ انسانى از شرق و غرب برگزیده شود، یقیناً یکى از آنها مثنوى است، بیش از 2000 آیه قرآنى را مورد تفسیر قرار داده است. حکیم متأله مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى در مقدمه حاشیه مثنوى می‌گوید: «مثنوى، تفسیر قرآن منظوم است»

3- استناد فلاسفه، حکما و صاحب‌نظران علوم انسانى به آیات قرآن مجید درباره ارتباطات چهارگانه(ارتباط انسان با خویشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستى و ارتباط انسان با همنوع خود)، تقیّد به پیدا کردن نظم و روش علمى و فلسفىِ متداول در آیات قرآنى، مانند ترکیب فصل و باب، تنظیم قواعد و مسائل و نتیجه‌گیری از آنها می‌باشد. به‌عنوانِ‌نمونه، هنگامى که صدرالمتألهین می خواهد براى اثبات حرکت جوهریّه در اشیاء دلیل نهایى بیاورد، استناد به آیات قرآنى می‌کند:

نمل 88؛ «و کوه‌ها را می‌بینی و گمان می‌بری که آنها جامد و بی‌حرکت هستند، درصورتى‌که آنها مانند ابر در حرکتند»

ق 15؛ «بلکه منکران خلقتِ جدیدند که در اشتباهند»

ابراهیم 48؛ «روزى که زمین مبدّل می‌شود و غیر این زمین اوّلى می‌گردد»

فصلت 11؛ «سپس به آسمان و زمین گفت: بیایید(به حرکت قانونىِ خود بیفتید) از روى اختیار یا کراهت»

نمل 87؛ «همه آنان در حال تسلیم به مشیّت خداوندى، در روز قیامت به محشر وارد می‌شوند»

به‌نظر می‌رسد، در آیه زیر:

رحمن 22؛ یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ

 «هر آنچه‌که در آسمان‌ها و زمین است، (فیض وجود خدا را) از خداوند متعال تقاضا می‌کند، خداوند در هر روزى در کارى است»

قطعاً منظور از «یَوْم»، مطلق زمان است که مورد توجه صدرالمتألهین بوده است.

صفحه 32 الی 35


  • محمدتقی جعفری