برگزیده‌ای از مطالب استاد علامه محمدتقی جعفری

۲۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

مگر خداوند نمی‌فرماید:

سبأ 46؛ «به آنان بگو، من تنها شما را به یک حقیقت پند می‌دهم: همه شما دوتادوتا(جمعى) و یک‌یک(فردى) براى خدا قیام کنید»

مگر خدا نمی‌فرماید:

حجرات 13؛ «اى مردم، ما شما را از مردى و زنى آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبایلى قرار دادیم تا همدیگر را درک کنید(زندگى هماهنگ داشته باشید). بافضیلت‌ترین شما نزد خداوند، باتقواترینِ شماست»

این آیه قرآن است که می‌گوید:

آلِ‌عمران 103؛ «همگى چنگ به‌وسیله(ریسمان) الهى بزنید و پراکنده نشوید»

زیرا اگر تفرقه و پراکندگى داشته باشید، متلاشى شده و با شکست روبه‌رو می‌شوید و بوى انسانیّت(بنیانِ زندگى) شما نابود می‌گردد. هیچ راه دیگرى براى ریشه‌کن کردن اختلافات ویران‌گر، جز عمل به ملاک وحدت که در سه آیه مذکور آمده است، وجود ندارد. این ملاک عبارت است از:

أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ‏ «براى خدا قیام کنید»

إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ‏ «بافضیلت‌ترین شما نزد خدا، باتقواترینِ شماست»

حبل‌الله‏ «وسیله خداوند»

یعنى همه انسان‌ها باید بدانند و بالأخره هم خواهند دانست که وحدت مطلوب که رکنِ اساسىِ حیات معقول انسان‌هاست، بدون انگیزگىِ الهى امکان‌پذیر نخواهد بود.

بشر حرف و حماسه و شعر فراوانى درباره وحدت انسان‌ها گفته است و پس از این هم خواهد گفت، ولى اگر درست دقت کنند، خواهند دید اثر آن‌همه حرف‌زدن‌ها و حماسه‌بازی‌ها و شعر سرودن‌ها، جز تحریکات بسیار سطحى و بی‌اساس و زودگذر، چیزى نبوده و نخواهد بود. ملاک درک و ایجاد وحدت که بر محکم‌ترین بنیاد عالم هستى استوار است، همان است که در قرآن آمده و ما آن را متذکر شدیم:

بقره 208؛ «اى مردم با ایمان! همگى و عموماً در صلح و صفا وارد شوید»

انعام 48؛ «کسانی که ایمان آوردند و به اصلاح فرد و اجتماع پرداختند، براى آنان نه ترسى هست و نه اندوهى»

بقره 224؛ «نیکوکارى کنید و تقوا بورزید و در میان مردم صلح را برقرار کنید»

انفال 1؛ «به خدا تقوا بورزید و در میان خود، صلح و صفا برقرار کنید»

حجرات 10؛ «مردمِ باایمان برادران یکدیگرند؛ میان برادرانتان صلح را برقرار کنید»

آیا این آیات که در ایجاد اتّحاد و صلح میان مردم، با صراحت کامل دستور می‌دهند، از اختلافات ویران‌گرِ قضاوت‌ها و فتاوى‏ جلوگیرى نمی‌کنند!؟ آیا امکان دارد که خداوند متعال که براى ایجاد صلح و صفا و برداشتن پراکندگی‌ها تأکید می‌کند، اختلاف در قضاوت و فتوى‏ را که موجب تشتّت و پراکندگىِ ارتباطاتِ افرادِ جامعه می‌باشد، تجویز کند؟! آیا این بهانه صحیح است که: «چون‏ من قاضى هستم، من مجتهدم، همین است که می‌گویم و دیگر صاحب‌نظران بایستى از من تبعیّت‏ کنند!؟» این نوعى از خودخواهى خطرناک است که به قیمت از بین رفتن جان‌های آدمیان و پایمال شدن حقوق کار و نابود شدن شخصیت‌ها تمام می‌شود. آیا با آن‌همه دلایل عقلى و این‌همه آیات که با بیانات گوناگون، حیات و شئون آن را جلوه‌گاه عظمت و مشیّت خداوندى مطرح می‌کنند، می‌توان اختلافات ویران‌گر را تجویز کرد؟! براى رسیدن به وحدت و صلح در روابط انسانى، جز شوراى قضایى و شوراى فتوایى، راه دیگرى وجود ندارد؛ شورایى که نخست بتواند خودخواهى و تکیه بر رأى شخصىِ مخلوط با ذوقیات بی‌اساس و اصول پیش‌ساخته اثبات‌نشده را از دل‌های اعضاى شورا بزداید.

صفحه 29 الی 32


  • محمدتقی جعفری

8- عمل به قرآن، سعادت انسان را در این دنیا و رستگارىِ او را در ابدیت تضمین می‌کند؛ این است معناى شفاعت قرآن در دنیا و در روز قیامت و ابدیت. همچنین، اگر قرآن در آخرت، بدى کسى را گوید، یعنى زندگانی‌اش در دنیا مطابق قرآن نباشد و قرآن آن را مردود شمارد، گواهى قرآن بر علیه او مورد تصدیق قرار می‌گیرد.

9- به‌وسیله قرآن براى پروردگارتان استدلال کنید. از دو جهت بسیار مهم، قرآن می‌تواند دلیل براى خدا باشد:

الف_از جهت عظمت و نهایى بودن همه مطالب آن، زیرا همه ما می‌دانیم که هر مطلبى که در قرآن آمده است، درباره آن مطلب، فوق آن را که در قرآن آمده است، از هیچ متفکر و مکتبى نمی‌توان سراغ گرفت.

ب_بشریّت باید از آیات قرآنى، همه مشیّت و اراده تکوینى و تشریعىِ او را به کمک فطرت پاک و عقل سلیم درک کند.

10- همه کشتکاران اقوام و ملل درباره کشت و برداشت محصول آن، در روز قیامت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت، مگر کشتکارانى که بذرهاى حقایق قرآنى را در دل کاشته و به‌وسیله معانى قرآن، آن را آبیارى نموده، شخصیت خود را شایسته لقاءالله در ایّام‌الله و ابدیت ساخته‌اند.

11- از قرآن براى نفوس خود، نصیحت و اندرز بطلبید و آراء و نظریات خود را به قرآن عرضه کنید-و اگر ناسازگارى احساس کردید-آراء خود را متّهم نموده و در برابر قرآن، تمایلات خود را خائن تلقّى کنید.

صفحه 28 و 29


  • محمدتقی جعفری

4- هر آگاهى از محتویات قرآن، افزایشى در هدایت یا کاهشى در جهل و نابینایى را نتیجه می‌دهد. هر انسان آگاهى، با توجه به این کلام الهى، مشروط به اینکه از همه استعدادها و مختصات جسم و جان خود مطلع باشد و درصدد برخوردارى از آنها برآید، و همچنین با وجدان حساس و عقل سلیم، ضرورتِ «گردیدن»هاى تکاملى را بپذیرد، بر بینایى و رشد او افزوده می‌شود و از بیمارى جهل شفا می‌یابد. با در نظر گرفتن شرط مذکور، علت ناتوانى از بهره‌مند شدن از قرآن، بلکه خسارت‌بار بودن آن براى بعضى اشخاص روشن می‌شود.

5- قرآن، برطرف‌کننده هر حاجتى است و بدون ایمان و عمل به آن، هیچ نوع بی‌نیازی امکان ندارد. همه نظریات و مکتب‌هایی که درباره انسان در هر قلمرو «آن‌چنان‌که هست و آن‌چنان‌که باید» با تمام نیروهاى خود وارد عرصه حیات انسان‌ها شدند-همان‌گونه که می‌دانیم-یا به‌هیچ‌وجه از عهده موفق ساختن انسان‌ها به کسب سعادت حقیقى برنیامدند، یا اگر حاجتى را به‌طورِنسبى برطرف کردند، احتیاجات دیگرى را بر جامعه بشرى افزودند.

6- شفاى دردها و چاره بیچارگی‌ها در قرآن است؛ شفا از بدترین دردها که کفر و نفاق است و انحراف و گمراهى، و چاره‌جویی براى برطرف کردن مشکل‌ترین گره که عبارت است از: جهل از حکمت وجود آدمى در این دنیا.

7- آنچه را که می‌خواهید، با راهنمایی‌های قرآن از خدا مسئلت کنید و با محبت به قرآن، رو به خدا کنید و آن را وسیله مسئلت از خلق نکنید. به‌وسیله قرآن و فهم آیات آن، همه مسائل زندگى دنیوى و حیات و اخروىِ خود را از خدا سؤال کنید و پاسخ خود را از این کتاب دریافت نمایید. با توجه به معانى آیات قرآنى، انسان آگاه، مسائل حقیقىِ خود و پاسخ آنها را از خداوند سبحان درمی‌یابد.

صفحه 27 و 28


  • محمدتقی جعفری

در طول تاریخ ممتد علوم و فلسفه‌ها و تمدّن‌های مفید به حال بشرى تاکنون، یک حقیقت-نه خیالات حقیقت‌نما-به عرصه معارف بشرى وارد نشده است که حتى با آیه‌ای از آیات قرآنى، مخالفت صریح داشته باشد. عظمت محتویات این کتاب جاودانى، نیرومندترین عقل‌ها و روشن‌ترین قواعد و مسائل علمى را در برابر خود وادار به تعظیم نموده است. اگر مواردى در آیات قرآنى، از دیدگاه برخى از مسائل و قواعد علمى دور از فهم(مشکل) جلوه کند-همان‌طور که تاکنون مشاهده شده است-با یک تفسیر و تأویل مقبول درباره آیه، یا با گذشت زمان و تحول در دانش‌ها، مشکل مزبور حل و فصل شده است. به‌عنوانِ‌مثال، این آیه شریفه را در نظر می‌گیریم:

ذاریات 47؛ وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون‏

«ما آسمان را با قدرت آفریدیم و ما آن را وسعت می‌دهیم»

مفسّرین گذشته، سه معنى را براى «لَمُوسِعُونَ» در نظر گرفته‌اند:

معناى یکم_وسعت به همان مفهوم لفظى، یعنى خداوند آسمان را وسیع آفریده است.

معناى دوم_خداوند با قدرت بزرگ الهىِ خود، آسمان را آفریده است.

معناى سوم_روزى، یعنى خداوند سبحان کیهان بزرگ را آفریده و آن را با تغذیه مواد مناسب تقویت فرموده است.

بعضى از تفاسیر، دو معناى اول و دوم را مطرح کرده‌اند و بعضى از آنها، مانند طبرسى در مجمع‌البیان، معناى سوم را هم متذکر شده‌اند.

از سال 1920 میلادى یک ریاضی‌دان روسى به نام الکساندر فریدمن با نظریه‌ای درباره گسترش(انبساط) کهکشان‌ها، وارد میدان تحقیق شد. عبارت ژرژ گاموف در این‌باره چنین است:

 «وى دریافت که نورى که از کهکشان‌های بسیار دور به ما می‌رسد، یک انتقال خطوط طیفى به سوى انتهاى قرمز طیف نشان می‌دهد و این انتقال به نسبت مستقیم مسافت کهکشان‌ها از ما افزایش می‌یابد. با این تفسیر که انتقال مشهود نور قرمز به علت سرعت‌های پسروىِ منابع نورى پدید می‌آید-و در حال حاضر هیچ توضیح معقول دیگر براى آن وجود ندارد-به این نتیجه می‌رسند که(جهان ما در یک حالت انبساط یکنواخت است‏) و سرعت‌های پسروىِ مشترک میان هر دو کهکشان در فضا، متناسب با مسافت میان آنهاست. کار فریدمن، هابل و همکار وى میلتن هوماسن، پی‌ریزی و اساس تئورى جهان انبساط یابنده‌ای را بنا نهاد که بعداً توسط یک منجّم بلژیکى، ژرژ لومتر تکمیل شد.

صفحه 26 و 27


  • محمدتقی جعفری

در جملات على(ع) «خطبه 176» امتیازاتى چند از قرآن مجید بیان شده است که ما آنها را با شرحى مختصر متذکر می‌شویم:

1- قرآن، خیرخواهى است که فریب نمی‌دهد. این کلام خداوندى است که براى اصلاح بندگان خود در ارتباطات چهارگانه(ارتباط انسان با خدا، با خویشتن، با همنوع خود، با جهان هستى) نازل فرموده است. ازاین‌جهت، خداوند، دانا و توانا و بی‌نیاز مطلق از مخلوقات خویشتن است و چیزى از دیدگاه و قدرت او خارج نیست و به هیچ‌چیز نیازى ندارد، و علتى براى فریب دادن مردم به‌وسیله قرآن یا غیر آن وجود ندارد.

2- قرآن، هدایت‌کننده‌ای است که هیچ‌کس را گمراه نمی‌کند. این کتاب از جانب خالق همه کائنات است که به موجودیت همه آنها داناست و استعداد گردیدن‌های تکاملىِ آنها را به بهترین وجه تعبیه نموده و به سوى مقصد اعلایى که براى آنها مقرّر داشته، به‌وسیله کتب آسمانى که این کتاب جامعِ همه آنهاست، هدایت فرموده است.

3- حدیث راستین عالم وجود را از ازل‏الآزال تا ابدالآباد، آن‌چنان‌که در خور فهم‏ انسان‌هاست، از این کتاب باید شنید.

صفحه 25


  • محمدتقی جعفری

اگر پیامبر اسلام در انتخاب الفاظ داراى اختیار باشد و احتمال خلاف آن معانىِ وحى‌شده در الفاظ وجود داشته باشد، هیچ اطمینانى نخواهد ماند که سخنان پیامبر، سخنان خداست. وانگهى، اعجاز قرآن بر دو رکن اساسى تکیه دارد:

رکن اول معانى است.

رکن دوم الفاظ است که با کمترین تغییر در آنها، قرآن از اعجاز می‌افتد.

ما سخنان پیامبر اسلام را، اگرچه در حد اعلاى فصاحت و بلاغت است، ولى معجزه نمی‌دانیم. اما الفاظ قرآن-همان‌گونه که از خدا نازل شده-مقوّم(قوام‌بخش) اعجاز قرآن است.

پس از این مسئله، مطلبى که اینجانب مطرح کردم، موضوع فرزندى حضرت عیسى(ع) به خداست که مسیحیان بر آن اصرار می‌ورزند. آقاى هانس کونگ چنین پاسخ دادند که: «منظور فرزند طبیعى نیست، بلکه این مفهوم بیان‌کننده تقرّب ارزشىِ آن حضرت به خداست»

اینجانب پاسخ دادم که اگرچه این تعبیر براى معنایى که بیان می‌کنید مناسب است، ولى این نظریه چرا سایر پیامبران، مانند حضرت آدم و نوح و ابراهیم و موسى و محمّد علیهم‌السلام را فرزندان خدا نمی‌داند؟! زیرا آن بزرگواران نیز عالی‌ترین تقرّب ارزشى‏ را به خدا داشته‌اند. حتى به یک معنى در اسلام، همه انسان‌ها مانند دودمان خداوندى می‌باشند:

همه مردم، دودمان(خاندان) خداوندى هستند و محبوب‌ترین آنان نزد خدا، سودمندترین آنها به دودمان خداوندى است.«پیامبر اکرم(ص)»

صفحه 23


  • محمدتقی جعفری

آقاى هانس کونگ درآن سمینار گفتند: براى پیامبر اسلام «وحى» شده است، ولى آنچه‌که وحى شده، معانى بوده و الفاظ را خود آن حضرت انتخاب فرموده است.

بعضى از دوستان که در سمینار شرکت داشتند، این نظریه آقاى هانس کونگ را پذیرفتند. من به دوستان گفتم: اگر مقصود شما این است که این نظریه یک گام بزرگى‏ است که یک دانشمند مسیحى برمبناى دلایل قطعى برمی‌دارد و آن را ابراز می‌کند، کاملاً صحیح است، اما اگر منظورتان این است که نظریه ایشان از همه جهات صحیح است، این مطلب قابل قبول نیست، زیرا اینکه گفته شود: «آنچه‌که بر پیامبر اسلام وحى شده، معانى بوده نه الفاظ، و انتخاب الفاظ از خود پیامبراسلام بوده است»، براى چیست؟ اگر در اختیار انتخاب الفاظ که به‌عهده پیامبر اسلام گذاشته شده، پیامبر اسلام هیچ اشتباهى نکرده است، این نظریه نتیجه خاصى در بر نخواهد داشت، زیرا بر این فرض، جایى براى دگرگون کردن الفاظ از معانىِ خود نمی‌مانَد که گفته شود. این آیه که می‌گوید:

و کیست داراى دینى بهتر از کسى که خود را به خدا تسلیم نموده و نیکوکار است و از دین ابراهیم پیروى می‌کند که حنیف(در صراط مستقیم) است؟«نساء 125»

معنایى است که بر پیامبر اسلام به‌عنوان وحى نازل شده بود، تا پیروى کند از ملت ابراهیم که در اختیار یهود یا مسیحیت است، ولى پیامبر اسلام الفاظى انتخاب کرده است که عام است!! زیرا هیچ‌کس چنین احتمالى نخواهد داد که پیامبر آن معنى را با الفاظ مزبور بیان کند. اگر هم انتخاب الفاظ براى این بوده است که در هر موردى که مطلب پسندیده نشود، بگوییم خداوند سبحان معناى صحیحى بر پیامبر اسلام نازل فرموده است، ولى پیامبر در انتخاب قالب‌های لفظى اشتباه فرموده‌اند، این هدف قطعاً مردود است و نه عقل آن را می‌پذیرد و نه خود قرآن. اما اینکه عقل چنین چیزى را نمی‌پذیرد، به این علت است که خداوند متعال برمبناى حکمت بالغه‌اش، جریان وحى را از گذرگاهى به جریان نمی‌اندازد که ولو اشتباهاً(بدون تعمّد و تقصیر) در آن گذرگاه وحیانى دخالتى شده، کم و زیاد شدن یا دگرگونی‌های کیفى، مخالف خواسته خداوندى باشد. اما این مطلب از دیدگاه قرآن، چنین است:

نجم 4-3؛ پیامبر از روى هوى‏ سخن نمی‌گوید. آنچه‌که می‌گوید، نیست جز وحیى که به او می‌رسد.

صفحه 21 و 22

 


  • محمدتقی جعفری

به‌نظر می‌رسد، با اینکه بنا بر مبناى آقاى هانس کونگ، ما می‌توانیم از قرآن، متن دین کلىِ حضرت ابراهیم خلیل(ع) را استنباط کنیم، ولى ممکن است یهودیان و مسیحیان این استنباط را نپذیرند. به‌همین‌جهت، در موقع سخنرانى اینجانب در سمینار، آقاى هانس کونگ به‌عنوان سؤال گفتند: «بسیار خوب، دین ابراهیم خلیل متن دین کلى است، ولى از کجا و از کدامین منبع، آن را به‌دست بیاوریم و مورد عمل ادیان سه‌گانه قرار بدهیم؟»

از این سؤال معلوم شد که این دانشمند محترم در نظر ندارند که حضرت محمد(ص) را انسان راستگو بدانند، با اینکه پیامبرىِ ایشان را پذیرفته‌اند!!

به‌هرحال، اینجانب در پاسخ به آقاى هانس کونگ چنین توضیح دادم:

«بیایید هر سه کتاب(قرآن و تورات و انجیل) را باز کنیم و همه آن مطالب را که از دیدگاه خِرد و عقل سلیم و وجدان پاک می‌توان به‌عنوان دین به خدا نسبت داد، به‌عنوان متن دین ابراهیم بپذیریم»

این پاسخ را همه اعضاى سمینار-خصوصاً آقاى هانس کونگ-با حالت شور و شعف پذیرفتند. اینجانب امیدوارم هرچه زودتر این کوشش لازم و حیاتى شروع شود و محقّقان و دانشمندان مخلص و مطّلعِ هر سه دینِ بزرگ جهانى، به نتایج مطلوب-اگرچه در زمان‌های طولانى-برسند.

صفحه 21


  • محمدتقی جعفری

از هر سه کتاب ادیان سه‌گانه جهانى(قرآن و تورات و انجیل) می‌توان این اصل را اثبات کرد که حضرت ابراهیم خلیل(ع) ارائه‌دهنده متن کلىِ دین الهى است که همه ادیان سه‌گانه مزبور باید آن را بپذیرند.

بدان‌جهت که از دیدگاه مسلمین، قرآن کتاب آسمانىِ آنان، بدون کمترین دست‌خوردگی و تحریف، بازگوکننده آن دینِ کلىِ الهى است، محقّقان و دانشمندان هر سه دین جهانى، امروز می‌توانند مشترکات آن سه دین را که «متن دین ابراهیمى» است، استخراج و عمل کنند. همچنین، آن عده از محقّقان و دانشمندان دو دین یهود و مسیحى که محمدبن عبدالله(ص) را انسانى راستگو می‌دانند، مجبورند در این نکته با محقّقان و دانشمندان اسلامى موافقت نموده و اصول کلىِ متن دین ابراهیم(ع) را از قرآن استنباط کنند.

از آن جمله، دانشمند مشهور و محترم آلمان آقاى هانس کونگ که در سمینار «سعادت از دیدگاه متفکران مسلمان و آلمانى» در انجمن حکمت و فلسفه اسلامى در تهران حضور داشتند، بیان می‌کردند که:

«محمد(ص) پیغمبر بوده و به ایشان وحى شده است. نهایت امر، آنچه‌که وحى شده، معانى بوده و انتخاب الفاظ براى ارائه آن معانى، به اختیار خود او بوده است، نه‌اینکه خود همه الفاظ به او وحى شده باشد»

از این جملات معلوم می‌شود که آقاى هانس کونگ صدق و خلوص پیامبر اسلام را پذیرفته‌اند، والّا به مقام شامخ نبوّت و شایستگىِ گیرندگىِ وحى نائل نمی‌شدند. در نتیجه، آقاى هانس کونگ و کسانى که با ایشان هم‌عقیده‌اند، می‌توانند قرآن را به‌عنوان منبع متن دین ابراهیم(ع) تلقّى نموده و دین کلى را از قرآن استخراج کنند، زیرا قرآن با صراحت کامل، دین اسلام را همان دین‏ ابراهیم(ع) معرفى می‌کند.

صفحه 20


  • محمدتقی جعفری

در قرآن مجید، اسلام به دو معنى بیان شده است:

معناى یکم_دین الهىِ عام، که براى ارشاد انسان‌ها به همه پیامبران الهى وحى شده و همان است که پس از نوح(ع) به‌وسیله حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمن به‌طورِعموم به همه انسان‌ها ابلاغ شده است. این متن کلى، نه قابل نسخ بوده است و نه مخصوص به جامعه و دورانى خاص. لذا، در مواردى متعدّد از قرآن، خداوند پیامبر اسلام خاتم‌الانبیاء(ص) را تابع همین دین معرفى فرموده است.

معناى دوم_دین خاص اسلام. همان متن دین ابراهیم(ع) است با مقدارى احکام و تکالیف فطرى که از دستبرد دگرگونی‌ها در امان مانده است؛ درصورتی‌که در دیگر ادیان-هم از نظر عقاید و هم از نظر احکام-تغییرات و دگرگونی‌هایی به‌وجود آمده است.

صفحه 19

  • محمدتقی جعفری